مجموعه قوانین و مقرراتی که ناظر به تنظیم روابط خانواده است حقوق خانواده را تشکیل می دهد.
حقوق خانواده اصولا روابطی مثل ازدواج ، طلاق، فسخ نکاح و مسائل مالی مربوط به آنها را پوشش می دهد.
البته این شاخه از علم حقوق همواره
می کوشد تا به بهبود کنشهای اجتماعی و تقویت ارزش های اخلاقی در خانواده ها کمک
کند اما در برخی موارد اخلاق جوابگوی نظم بخشیدن به روابط اجتماعی نیست و باید
ضمانت اجراهی حقوقی وارد عرصه شوند و اقدام به حمایت از اصول اخلاقی از طریق وضع
قوانین و مقررات و اجرای آنها به وسیله ضمانت اجراهای قانونی نمایند. در اینجا
حقوق خانواده در معنای خاص خود پا به عرصه وجود می گذارد.
خانواده را از دیدگاه های مختلف می
توان تعریف کرد. که پاره ای از آنها سطحی و پاره ای دیگر عمقی است. عناصر اصلی
تشکیل دهنده خانواده، یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با
یکدیگر پیوند زناشویی بسته اند و بعد فرزند یا فرزندانی به جمع آنها افزوده شده
است.
خانواده به هر شکلی که باشد دارای
قوانینی است که اغلب افرد از آن آگاه نیستند به همین دلیل در هنگام بروز مشکلات با
سردگمی مواجه می شوند و نیاز به وکیل خانواده دارند.
دپارتمان وکالت امور خانواده موسسه
فرهنگ تفاهم در تمامی زمینه های حقوق خانواده میتواند به
شما عزیزان مشاوره ارائه دهد.
مهریه
نفقه زوجه
نفقه فرزندان
طلاق به درخواست مرد
طلاق به درخواست زن
طلاق توافقی
حضانت فرزندان
ارث
وصیت
اجرت المثل
شرط تنصیف دارایی
طبق قانون مدنی همانطور که احتمالا د جریان هستید چرداخت نفقه فرزندان بر عهدع پدر می باشد و عرفا پدر تا زمانی مکلف به پرداخت نفقه فرزندان است که پسر ۱۸ ساله شود و در خانه پدر خود تحصیل کند و دختر ازدواج نکرده باشد.
در صورتی که پدر به فرزند یا فرزندانش در این مدت هایی که ذکر شد، نفقه ای پرداخت نکند، فرزندان میتوانند از پدر خود شکایت کنند، اما باید دانست که فرزندان نمی توانند برای نفقه ایام گذشته از دادگاه تقاضای صدور حکم به محکومیت پدر را بنمایند.
حال این سوال به وجود می آید که فرزنانی که به واسطه طلاق به خانه پدرشان برگشتند حق نفقه ز پدر را دارند یا خیر؟
در این مقاله ضمن بیان تعریف مختصری که از پرداخت نفقه فرزندان کردیم به این موضوع خواهیم پرداخت که آیا بعد از طلاق گرفتن دختر، پدرش باید به او نفقه بپردازد یا خیر؟ و این که اگر پدر و مادر از یکدیگر طلاق بگیرند پرداخت نفقه فرزند مشترکشان که دختر است با چه کسی خواهد بود.
آیا بعد از طلاق پدر باید به دختر نفقه بدهد؟
گفته شد که مطابق قانون مدنی پرداخت نفقه اولاد با پدر است در این ماده بیان شده است که پرداخت نفقه اولاد بر عهده پدر است.
بعد از این پدر فوت کرد و یا این که قرت پرداخت نفقه را نداشته باشد، نفقه به عهده اجداد پدری است، با رعایت الاقرب فالاقرب در صورت نبودن پدر و اجداد پدری و یا عدم قدرت آن ها نفقه بر عهده مادر است.
حال با توجه به این ماده قانونی که پرداخت نفقه فرزندان چه دختر و چه پسر را بر عهده پدر گذاشته است این سوال مطرح می شود که اگر دختری ازدواج کند و به از گذشت مدتی از شوهرش طلاق بگیرد پرداخت نفقه او مانند گذشته بر عهده پدر خواهد بود؟
برای جواب این سوال باید گفت که پدر بعد از این که فرزندش ازدواج کند الزامی به پرداخت نفقه ندارد و حتی الزام به پرداخت نفقه مربوط به دوران قبل از ازدواجش می باشد.
در صورتی که پدر قبل از این که دخترش ازدواج کند از پرداخت نفقه او در صورت تمکن مالی خودداری کند دختر می تواند از پدرش شکایت کند و او را ملزم به پرداخت نفقه کند.
با خواندن صیغه نکاح دائم دختر، پدر او دیگر الزامی به پرداخت نفقه اش نخواهد داشت حتی زمانی که دختر با خواندن صیغه طلاق دوباره مجرد شود و شوهری نداشته باشد که نفقه اش را پرداخت کند.
دختری که طلاق گرفته است نمی تواند حتی با وجود داشتن پدری که دارای تمکن مالی است اما از پرداخت نفقه به او خودداری می کند، بابت عدم پرداخت نفقه شکایت کند و او را ملزم به پرداخت کند.
نفقه فرزند دختر پس از طلاق پدر و مادرش
ماده 1199 قانون مدنی بیان کرده که نفقه فرزند چه دختر چه پسر بر عهده پدر است.
پسر تا 18 سالگی و دختر تا زمانی که ازدواج نکرده است می تواند از این مزیت بهرمند شود.
نفقه فرزند شامل تمامی موارد اعم از مسکن، خوراک، پوشاک، هزینه تحصیل و … است که می بایست در درجه اول توسط پدر پرداخت گردد اما در صورتی که پدر فوت نماید یا توانایی مالی لازم را نداشته باشد، این وظیفه بر عهده جد پدری خواهد بود و در صورت نبود جد پدری و یا عدم توانایی مالی ایشان، مادر عهده دار پرداخت نفقه فرزند خواهد بود.
اگر زوجین دارای فرزند مشترکی باشند (دختر یا پسر بودن فرزند تفاوتی ندارد) و طلاق بگیرند و جدا شوند، بازم هم این وظیفه از دوش پدر برداشته نخواهد شد و همچنان پرداخت نفقه فرزند بر عهده او خواهد بود.
زمانی که پدر و مادر از یکدیگر طلاق بگیرند حضانت دختر تا 7 سالگی و پسر تا 2 سالگی با مادر است حتی در زمانی که حضانت با مادر هم است، پرداخت نفقه بر عهده پدر خواهد بود.
حتی اگر حتی بعد از 7 سالگی هم حضانت دختر بدلیل انحطات اخلاقی با پدر نباشد و همچنان مادر سرپرست فرزند دختر باشد تا زمانی که این دختر ازدواج نکرده است، پدر باید نفقه او را بپردازد.
این موضوع در مورد فرزند پسر هم صادق است و تا 18 سالگی در هر صورت پدر ملزم به پرداخت نفقه او خواهد بود، در صورتی که فرزند تحت حضانت مادرش باشد پدر نمی تواند به دلیل این که فرزند از او دور است خرجیه او ندهد.
فرزندی که تحت حضانت مادرش است یا مادری که حضانت فرزند دختر یا فرزند پسر را بر عهده دارد اگر فرزند به سن قانونی برای شکایت کردن نرسیده باشد، در صورت عدم پرداخت نفقه از جانب پدر می تواند به نیابت از فرزند از پدرشان بابت عدم پرداخت نفقه شکایت کند.
یکی از مباحثی که پس از طلاق در خصوص حقوق مالی زوجه مطرح میشود، وضعیت تقسیم داراییهای مشترک است. ماده 1118 قانونی مدنی ایران، استقلال مالی زن از شوهر را به رسمیت شناخته است؛ این ماده مقرر میدارد: «زن مستقلاً میتواند در دارایی خود هر تصرفی را که میخواهد بکند»
این ماده نشان میدهد قانون ایران که از منابع فقهی پیروی کرده است، برای زن اهلیت کامل قائل شده است. بنابراین در حقوق ایران دارایی زوجین، جنبه اشتراکی ندارد و اموال هر یک از زن و مرد مستقل و جدا از اموال و داراییهای دیگری است و هریک میتوانند در دارایی خود بهطور آزادانه تصرف کنند. ازینرو پس از طلاق نیز داراییهای اختصاصی هریک از زوجین به خودشان تعلق دارد، اما مشکل زمانی بروز میکند که پس از سالها زندگی مشترک طرفین تصمیم به جدایی از یکدیگر میگیرند و اموال مشترکی بین آنها وجود دارد؛ حال تکلیف اموالی که بهطور اختصاصی متعلق به یکی از زوجین نیست، چگونه تعیین میشود؟؛ آیا به صرف اینکه در اکثر خانوادههای ایرانی هزینههای اصلی زندگی برعهده زوج است، تمامی اموال اشتراکی به او تعلق دارد و یا راهحلی برای تقسیم عادلانه اموال وجود دارد؟ همچنین با عنایت به حقوق مالی که پس از طلاق به زوجه تعلق میگیرد و یکی از این حقوق مالی "شرط انتقال تا نصف دارایی" است که به عنوان شرط ضمن عقد در عقدنامههای امروزی وجود داشته و زوج آگاهانه یا بدون مطالعه شروط در زمان عقد اقدام به امضا و پذیرش این شرط میکند، این سؤال مطرح میشود که در صورت وجود این شرط ضمن عقد، وضعیت تقسیم داراییهای زوج به چه صورت خواهد بود؟ بهطورکلی میتوان گفت پس از طلاق با دو موقعیت در خصوص تقسیم داراییها مواجه هستیم:
1. در صورتیکه شرط انتقال تا نصف دارایی توسط زوج ضمن عقد نکاح پذیرفته و امضاء شده باشد.
22. وقتی شرط انتقال تا نصف دارایی توسط زوج پذیرفته نشده یا در صورت امضاء و پذیرش به دلیلی قابل اجرا نباشد.
وضعیت اول
در متن رسمی عقدنامههای ازدواج در مورد انتقال بخشی از داراییهای شوهر آمده است:"ضمن عقد ازدواج ،زوج شرط نمود هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه تقاضای طلاق ناشی از تخلف زن از وظایف همسری یا سوءاخلاق و رفتار او نبوده، زوج موظف است تا نصف دارایی موجود خود را که در ایام زناشویی با او بهدست آورده، یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل نماید." پس برای اینکه دادگاه پس از طلاق به انتقال اموال مرد تا میزان یکدوم حکم دهد، شرایط و ویژگیهای زیر باید در نظر گرفته شود: 1. طلاق واقع شود(بدون وقوع طلاق ممکن نیست).
2. تعهد شوهر مبنی بر شرط انتقال تا نصف دارائی ضمن عقد نکاح یا عقد خارج لازم.
3. زوجه تقاضای طلاق نکرده باشد؛ در صورت تقاضای او برای طلاق، زن از نتایج بهدست آمده از شرط مزبور بیبهره میشود. آن قسمت از دارائی شوهر به زن داده میشود که در زمان زوجیت و پیوند زناشوئی بین طرفین برای شوهر حاصل شده است؛ در غیر این صورت شرایط مزبور شامل اموالی که شوهر قبلاً بهدست آورده و یا اموالی که بعد از طلاق بهدست خواهد آورد، نمیشود. (اموالی که در فاصله بین تاریخ وقوع عقد تا شروع زندگی زناشوئی به دست آمده و اموال موروثی را شامل نمیشود، زیرا به مال ناشی از ارث ، اموال به دست آورده در زمان زناشوئی اطلاق نمیشود.) 4. اموالی به زن داده میشود که مالکیت شوهر نسبت به آنها محرز و مسلم باشد.
5. طبق شرط مزبور حداکثر انتقال دارایی تا میزان یکدوم یا نصف است و بیش از آن امکانپذیر نخواهد بود. لزومی در انتقال عین دارایی شوهر به زن وجود ندارد، بلکه امکان انتقال معادل آن نیز وجود دارد. البته تشخیص میزان معادل یا عین اموال با دادگاه است که معمولاً در اینگونه موارد از کارشناس استفاده میشود. عبارت (تا نصف دارایی یا معادل آن)که ذکر شده، میتواند از پایینترین درصد اموال زوجه تا سقف 50% آن تلقی شود که تعیین آن به نظر دادگاه بستگی دارد. در اینگونه موارد اصطلاحاً میگوییم قاضی مبسوطالید است که تا 50% را تعیین کند تا زوج به زوجه منتقل کند. این امر باعث میشود سلایق مختلف دادگاه اعمال گردد و زمینه تشتت آرای محاکم فراهم شود. به نظر میرسد دادگاه باید با در نظر گرفتن وضعیت مالی زوج، تعداد عائله و فرزندان، نقش زن در کسب اموال و مدت زندگی مشترک و... درصد اموال قابل انتقال به زوجه را مشخص کند. 6. انتقال مزبور جنبه مجانی و بلاعوض دارد و زن در قبال آن تعهد پرداخت هیچچیز و یا انجام کاری را ندارد. 7. موجود بودن اموال حین طلاق، شرط لازم برای اجرای شرط است. بنابراین شامل اموال از بین رفته اعم از تلف یا مفقود شده است، نمیشود. 8. آن چه موضوع شرط است، انتقال دارایی بوده و با این وصف دیون زوج نیز در نظر گرفته میشود. لذا محاسبه اموالی که باید به زوجه تملیک شود، پس از کسر دیون از دارایی مثبت زوج صورت میگیرد. همچنین مهریه زوجه و نفقه معوقه و حتی نفقه ایام عده رجعیه نیز در صورت طلاق رجعی به عنوان دین از میزان دارایی زوج کسر خواهد شد. همچنین تبصره "6" مادهواحده، قانون اصلاح مقررات طلاق نیز چهار شرط زیر را برای بهرهمندی از این شرط الزامی میداند:
1- در خواست طلاق از طرف زوج باشد.
2- طلاق مستند به تخلف زن از وظایف همسری یا سوءرفتار و اخلاق زوجه نباشد.
3- اجرای شرط مالی توسط زن در خواست شود.
4- عدم استفاده زوجه از اجرتالمثل یا نحله. در مباحث حقوقی این شرط طبق ماده 234 قانون مدنی، شرط فعل محسوب شده و پس از مشخص شدن میزان آن بهوسیله دادگاه، زوج مکلف به انجام خواهد بود و شرط دارای ضمانتاجرای حقوقی است.
اما برخی از حقوقدانان و فقها این شرط را مبهم و مجهول دانستهاند و بدین سبب آن را فاقد ارزش و اعتبار قانونی میدانند. در میان نظرات مختلفی که ارائه شده است، اکثریت با توجه به اینکه شرط انتقال اموال علیرغم مبهم بودن، شرطی فرعی است و خلاف مقتضای ذات عقد نیست؛ و همچنین جهل به آن موجب جهل به عوضین عقد ازدواج نمیشود، صحت اینگونه شروط را تأیید کردهاند.
ادامه دارد...
وضعیت دوم
شرط انتقال تا نصف دارایی توسط زوج پذیرفته نشده یا در صورت امضاء و پذیرش به دلیلی قابل اجرا نباشد. در این صورت زن میتواند از حق مطالبه اجرتالمثل ایام زوجیت استفاده کند. مطابق تبصره 6 مادهواحده قانون اصلاح مقررات طلاق «پس ازطلاق، درصورت درخواست زوجه مبنی برمطالبه حقالزحمه کارهایی که شرعاً برعهده وی نبوده، دادگاه بدواً از طریق تصالح، نسبت به تأمین خواسته زوجه اقدام مینماید ودرصورت عدم امکان تصالح چنانچه ضمن عقد یا عقد خارج لازم درخصوص امور مالی شرط شده باشد (مانند شرط تنصیف دارایی)، طبق آن عمل میشود و در غیر این صورت، هرگاه طلاق به درخواست زوجه نباشد و نیزتقاضای طلاق ناشی ازتخلف زن ازوظایف همسری یا سوءاخلاق و رفتار وی نباشد، به ترتیب ذیل عمل میشود: الف) چنانچه زوجه کارهایی راکه شرعاً به عهده وی نبوده به دستور زوج و باعدم قصد تبرع انجام داده باشد، و برای دادگاه نیز ثابت شود، دادگاه اجرتالمثل کارهای انجامگرفته را محاسبه و به پرداخت آن حکم مینماید. ب) درغیر مورد بند الف باتوجه به سنوات زندگی مشترک و نوع کارهایی که زوجه درخانه شوهر انجام داده و وسع مالی زوج، دادگاه مبلغی را از باب بخشش (نحله) برای زوجه تعیین مینماید. اکثریت قریب به اتفاق قضات، معتقدند شرط انتقال تا نصف دارایی، از مصادیق شرط مالی مندرج در صدر تبصره 6 است؛ حال که زوجین برآن توافق نمودهاند، دیگر نوبت به تعیین اجرتالمثل نمیرسد و برخی برای زوجه این اختیار را قائلند که از میان دو حق فوق که یکی براساس شرط و دیگری براساس قانون به او داده شده است، یکی را انتخاب کند. البته رویه قضایی بیشتر طریق دوم را اتخاذ کرده است. در فرض عدم وجود دارایی برای زوج حین درخواست طلاق، نیز همینطورعمل میشود.
این شرط با چند اشکال مواجه است:
اولاً؛ پیشبینی چنین شرطی و قبول و امضا و مطالبه آن، زوجه را از اجرتالمثل و نحله محروم میکند. ثانیاً؛ پیدایش تعهد زوج به انتقال بلاعوض نصف دارایی، منوط به قبول و پذیرش و امضای وی است؛ یعنی این یک نهاد قراردادی است، نه قانونی. ثالثاً؛ اثبات وجود اموال تحصیلشده در زمان زوجیت؛ بهخصوص اگر شوهر به قصد فرار از تعهد بخواهد اموال خویش را مخفی و پنهان دارد، کاری بس دشوار است. نارساییهای عملی در اجرای این شرط، به اندازهای است که جنبه حمایتی آن ضعیف شده و کمتر زنی به تملک نصف دارایی شوهر به استناد شرط یاد شده موفق گردیده است. رویه عملی دادگاههای ایران در اجرای شرط تنصیف اموال
ازآنجاکه این شرط به طور چاپی و پیشنویس در سند نکاح آماده است و زوج در آغاز زندگی مشترک و به محض انعقاد عقد نکاح به طور آگاهانه یا ناآگاهانه یا با قرار گرفتن در فضایی عاطفی و سرشار از شور و شوق به همسر آینده خویش در مجلس عقد و پرهیز از چانهزنی و نبود اموال قابل توجه در اوایل زندگی و معاذیر دیگر مبادرت به امضا و قبول شرط تنصیف دارایی میکند و حتی در برخی موارد زوج بدون اطلاع از آثار حقوقی شرط مذکور، آن را قبول مینماید؛ به فرض آنکه امضای تمامی شروط مندرج در سند نکاح یک امر الزامی و اجباری بوده و چاپی بودن آن این شبهه را بهوجود میآورد که باید تن به امضای آن دهد، ولی شرط مذکور در هیچ متنی از متون قانونی دیده نشده و صرفاً توافقی است میان زوجین که جنبه حمایتی از حقوق زن داشته که گاهاً جبران کاستیهای قانونی را دربر میگیرد. بنابر این آوردن این شرط در کنار سایر شروط، دلیل بر نفوذ آن در قانون نیست و در اجرا ما را با مشکلات عمدهای مواجه میکند که در اکثر موارد اجرای این شرط منتفی میشود. برخی از این مشکلات به شرح ذیل است:
الف- زوج به هر دلیلی اعم از شهود دروغین، اختلافات خانوادگی که زوجه مسبب آن بوده و... سعی خواهد کرد زن را ناشزه معرفی کند تا بتواند از اجرای این شرط امتنناع کند. ب- چنانچه زوج آگاه به آثار ناشی از امضای این شرط شود و زندگی مشترک زوجین دستخوش اختلاف باشد، از همان ابتدا سعی خواهد کرد اموال خود را به بستگان نسبی و مورد اطمینان خود تحت عقودی مانند هبه، صلح و حتی بیع منتقل کند و در ظاهر مالک هیچ مالی نباشد تا زوجه به دادگاه جهت اجرای این شرط معرفی نماید. ج- چنانچه زوج آگاه شود که با ارائه دادخواست از طرف خودش محکوم به تمکین به این شرط است، آنقدر زوجه را تحت فشار قرار میدهد و یا حتی سالها زندگی مشترک خود را ترک میکند تا زوجه خود مبادرت به ارائه دادخواست جدایی کند. د- زوج آنقدر خود را مقروض و مدیون و در معرض انواع بدهیها و اقساط معرفی میکند تا بتواند دادگاه را متقاعد به صدور رأی از نصف اموال، به یکچهارم یا یکپنجم کند. و بسیاری از راههای دیگر که به فرار زوج از اجرای این شرط میانجامد. دادگاهها رویه متفاوتی در این زمینه اعمال میکنند.
برخی از دادگاهها دعاوی مطالبات مالی زن و دعوای طلاق را توأمان نمیپذیرند و برخی دیگر با تعیین کارشناس و رعایت تشریفات طولانی دادرسی، تکلیف مطالبات شرعی و قانونی زن را به دست زمانی بس طولانی میسپارند که در اکثر موارد زوجه در اجرای این شرط مستأصل میشود. اکثر مردان در مواجهه با تشریفات طولانی دادرسی و آگاهی از وضعیت حقوق مالی زوجه، از تقاضای طلاق انصراف داده و زن را در فشارهای روحی و روانی نامطلوبی قرار میدهند . چنانچه رویه واحدی مناسب و کاربردی برای تمامی شعب دادگاهها اتخاذ شود، بسیاری از مشکلات کاسته خواهد شد و همچنین با الکترونیکیکردن معاملات در سازمان ثبت اسناد و املاک، معضل تشخیص اموال و دارایی زوج و فرار او از اجرای این شرط رفع خواهد گردید. رویه سایر کشورها در تقسیم اموال هنگام طلاق
در کشورهای اروپایی با توجه به اینکه هزینههای زندگی به صورت مشترک تأمین میشود، غالباً داراییها نیز به صورت اشتراکی است. در سوئد اغلب با تشکیل جلسه کارشناسی، دارایی زوجین مشخص شده و غالباً به صورت مساوی تقسیم میشود؛ البته تساوی در تقسیم الزامی نیست، مثلاً در مواردی که رابطه ازدواج کوتاهتر از 5 سال باشد. در کانادا در هنگام طلاق، ارزشی که در مدت ازدواج به دارایی خانواده افزوده شده است، باید به صورت مساوی بین دوطرف تقسیم شود. برای این کار دارایی خالص هر طرف (زن و شوهر) بهطور جداگانه محاسبه شده و مابهالتفاوت دارایی خالص دو طرف مشخص میگردد. نیمی از مابهالتفاوت دارایی باید به کسی که دارایی کمتری دارد، پرداخت شود تا هر دو طرف در هنگام طلاق دارایی خالص یکسانی داشته باشند. آلمان با تصویب یک لایحه جدید در این زمینه، موجودی اموال در روز درخواست طلاق را مبنای تقسیم قرار داده و در صورت نگرانی یکی از دو طرف درخصوص برداشت غیرتوافقی از روی اموال توسط طرف دیگر، وی میتواند با مراجعه به دادگاه، تقاضای مسدودشدن حسابهای بانکی را مطرح کند. همچنین میتوان با حکم دادگاه از فروش اموال نیز جلوگیری بهعمل آورد. ممکن است یکی از دو طرف پیش از ازدواج مقروض بوده و پس از ازدواج، زوج با کمک یکدیگر، به صورت مشترک اقدام به پرداخت بدهی وی کرده باشند. در چنین صورتی، حین تقسیم اموال، مبلغ بدهیهای پیشین یکی از دو طرف که به صورت مشترک تسویه شده است نیز مدنظر مجری قانون قرار خواهد گرفت. تقسیم اموال و داراییهای مشترک در فرانسه به دو عامل بستگی دارد:
1- چگونگی جدایی دو همسر؛ که به صورت دوستانه باشد یا غیردوستانه. در صورت دوستانه بودن؛ با توافق طرفین تقسیم انجام میشود، اما در موارد غیرتوافقی دادگاه حکم تصفیه اموال را ضمن حکم طلاق صادر و اداره ثبت اسناد رسمی عهدهدار اجرای حکم خواهد بود. 2- نوع اساسنامه تعیینکننده منافع مالی دو همسر ( قرارداد زمان ازدواج )؛ مقدار اموال متعلق به هریک از دو همسر، بستگی به نوع اساسنامه تعیینکننده منافع مالی آنان دارد.روشن است که تقسیم تنها در مورد اموال مشترک انجام میپذیرد. اگر کسی اموال شخصیاش را با اموال مشترک آمیخته باشد، هنگام طلاق میتواند اموال شخصی خود را بازپس گیرد.چنانچه این اموال دیگر وجود نداشته باشد، میتواند اموالی را که جایگزین اموال از دست رفته شده است، به جای آنها تصاحب کند. اما اگر به دلیل کافی نبودن اموال جدید نتواند اموال از دست رفته خود را باز پس گیرد، میتواند درخواست غرامت کند